صفحه اصلی
خدمات ترجمه
تعرفه ترجمه
لینکها
درباره ما
تماس با ما
همکاری با ما
سوالات متداول
قوانین و مقررات
راهنمای کاربران
راهنمای همکاران
وبلاگ
ورود مترجم
ورود | ثبتنام
جستجوی همه موارد
جستجو در واژهنامهها
جستجو در دیکشنری
جستجو در جملات نمونه
جستجو
باشتاب
لغتنامه دهخدا
معنی
[ شِ ] (ص مرکب، ق مرکب)شتاب کننده. عجول. باعجله : کسی را که مغزش بود باشتاب فراوان سخن باشد و دیریاب.فردوسی. گر او جنک سازد نسازیم جنگ که او باشتابست و ما با درنگ.فردوسی.
پیشنهاد شما
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.
واژهنامهها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لغتنامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مصوب فرهنگستان
فرهنگ واژههای سره
فرهنگ واژگان اسمها
فرهنگ واژههای آزاد
پیشنهاد واژه جدید
ثبت گزارش
ثبت گزارش
علت ثبت گزارش (انتخاب کنید)
معنی اشتباه
غلط املایی
محتوای کم ارزش و غیرمفید
محتوای غیراخلاقی
محتوای تکراری
توهین به قومیتها، اعتقادات و ...
نقض حق تالیف و کپیرایت
سایر موارد