بازنانه کردن

معنی

[ نَ / نِ کَ دَ ] (مص مرکب) انداختن. پرت کردن. (ناظم الاطباء). || شفاعت کردن. توسط نمودن. (ناظم الاطباء). || خود را به خطر و مهلکه انداختن. || لاف زدن. || آشتی. صلح کردن. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.