بازجنبیدن

معنی

[ جُمْ دَ ] (مص مرکب) جنبش کردن. برخاستن. بحرکت درآمدن : عهد و میثاق باز تازه کنیم از سحرگاه تا بوقت نماز. باز پدواز خویش بازشویم چون دده بازجنبد از پدواز.آغاجی. رجوع به جنبیدن شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.