(ترکی مغولی، اِ) ایناغ. ایناک. ندیم. مقرب. مصاحب. ج، ایناقان. (فرهنگ فارسی معین): ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی ایناق دلربایی و امراق اینشی.وصاف.
لغتنامه دهخدا
(اِخ) از خوانین و رؤسای ایل زند که کریم خان زند و برادرش صادق خان زند فرزندان او بودند. بعد از مرگ ایناق زنش که مادر کریم خان و صادق خان بود بازدواج برادر بزرگتر یعنی بوداق خان درآمد و ز ...
[ اِ ] (اِخ) اسم طایفه ای از ایل کرد ایران که تقریباً پنجاه هزار خانوارند و در بلوک جوانروز ییلاق کوه شاهو و قشلاق سوخیل مسکن دارند و به اسم اعلی جد خود ایناق بیک مشهورند. (جغرافیای سیاسی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.