معنی

[ رَ ] (اِخ) (... میرزا) جلال الممالک، فرزند غلامحسین میرزا پسر ملک ایرج بن فتحعلی شاه در اوایل رمضان ۱۲۹۱ هـ. ق. در تبریز متولد شد. غلامحسین میرزا اسم او را ایرج نهاد ولی بپاس احترام اسم جد خود تا چندی امیرخان نامیده میشد. وی پس از تحصیل بدستور امیرنظام گروسی بسمت معاونت و مدیری مدرسهٔ مظفری در تبریز مشغول شد؛ و در سال ۱۳۰۹ هـ . ق. از طرف مظفرالدین شاه به لقب امیرالشعرایی ملقب گردید. در سال ۱۳۱۴ هـ . ق. با امین الدوله به تهران آمد. در سال ۱۳۱۴ پس از چندی با دبیر حضور (قوام السلطنه) عازم اروپا شد. پس از بازگشت از اروپا از طرف پیشکار آذربایجان، ریاست اطاق تجارت به او سپرده شد و در دارالانشاء مقام ارجمندی باو داده شد. و در سال ۱۳۱۹ هـ . ق. باتفاق نظام السلطنه بتهران آمده و درسال ۱۳۱۹ به خمسه رفت. سپس در ادارهٔ گمرک استخدام گردید چندی در گمرک کرمانشاه و مدتی در ریاست صندوق پست و گمرک کردستان مشغول خدمت بود. سرانجام از گمرک کناره گیری کرد و به تهران آمد. در زمان وزارت مرحوم رفیع الدوله داخل خدمت معارف شد و کابینهٔ آن وزارتخانه را تأسیس کرد و در سال ۱۳۲۶ هـ . ق. باتفاق مخبرالسلطنه که فرمانفرمای آذربایجان بود با حفظ مقام خود در معارف به تبریز رفته و کابینهٔ ایالتی را که تا آن وقت سابقه نداشت تأسیس نمود، سپس از راه قفقاز بتهران آمد و در وزارت معارف ادارهٔ موزه را بنیاد نهاد. در سال بعد بسمت معاونت حکومت به اصفهان رفت و بعد به حکومت آباده مأمور شد. دوباره به گمرک داخل گشته بانزلی (بندر پهلوی) رفت و در مراجعت از آنجا از کار گمرک کناره گرفته داخل مالیه شد و ریاست دفتر محاکمات را عهده دار گردید. بعلت انتحار فرزند ارشدش جعفرقلی میرزا تهران را ترک گفت و بسمت معاونت مالیه به خراسان رفت.از تاریخ ورود مستشاران آمریکائی ببعد گاهی تفتیش و زمانی شغل معاونت را داشت تا رفته رفته از کار کناره گرفت و منتظر خدمت شد. یکسال و نیم بعد روز دوشنبه ۲۸ شعبان ۱۳۴۳ هـ . ق. مطابق با ۲۲ اسفند ماه ۱۳۰۴ هـ. ش. در اثر سکتهٔ قلبی درگذشت. ایرج همانطوری که از مجموعهٔ اشعارش پیداست سبکی خاص دارد. با زبانی ساده و بدون تصنع سخن میگوید. دیوان او مکرر به چاپ رسیده است. این قسمت از مثنوی شاه و جام وی است: پادشهی رفت بعزم شکار با حرم و خیل بدریا کنار خیمهٔ شه بر لب رودی زدند جشن گرفتند و سرودی زدند بود در آن رود یکی گردآب کز سخطش داشت نهنگ اجتناب ماهی از آن ورطه گذشتی چو برق تا نشود در دل آن ورطه غرق بسکه از آن لجه بخود داشت بیم از طرف آن نوزیدی نسیم .......................................... عشق کند جام صبوری تهی آه من العشق و حالاته. (از دیوان ایرج میرزا چ تهران سال ۱۳۰۷ هـ . ش.). <۵۳۶۴۰۰۰۳۰۱۳۷۰۶۰۱>...

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.