( اُ ) [ ع. ]۱- (مص ل.) خو گرفتن.۲- (اِ مص.) عادت.۳- آرامش.
فرهنگ فارسی معین
۱. کسی که به او انس گرفته شود. ۲. (اسم) گروه بسیار. ۳. (اسم) مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند.
فرهنگ فارسی عمید
خو گرفتن به همنشینی با کسی؛ خوگرفتگی؛ همخویی؛ همدمی.
[ اُ نُ ] (ع اِ) جِ انوس. (منتهی الارب). و رجوع به انوس شود.
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِ) بعربی اسطوخودوس است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به اسطوخودوس شود.
[ اَ نَ ] (اِخ) ابوثمامة، انس بن مالک بن نضربن ضمضم نجاری انصاری. از صحابه و خادم پیغمبر اسلام بود ده سال قبل از هجرت در مدینه بدنیا آمد و در کودکی مسلمان شد و بخدمت پیغمبر درآمد و تا ارتح ...
[ اَ نَ ] (اِخ) قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین. (از مرآت البلدان ص ۹۷). قریه ای است از اعمال درگزین. و از آنجاست ابوالقاسم ناصربن علی درگزینی وزیر محمودبن محمد سلج ...
[ اُ ] (نف مرکب) انس گیرنده. خوگیر.
[ اَ ] (ع اِ) جِ نِسع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جِ نِسعَة. (ناظم الاطباء). و رجوع به نسع و نسعة شود.
[ اِ ] (ع مص) زادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بچه آوردن. (از اقرب الموارد). || فروافتادن پشم و افکندن آن را (لازم و متعدی). (منتهی الارب) (آنندراج). فروافتادن و بریده شدن پش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.