اندرونی
معنی
[ اَ دَ ] (ص نسبی) منسوب به
اندرون. باطنی و داخلی ضد بیرونی. (از ناظم
الاطباء). داخلی. درونی: زاویهٔ اندرونی
(زاویه داخلی). (فرهنگ فارسی معین): تا
چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرونی
ایمن باشد. (مجالس سعدی ص ۲۰).
... که صدق اندرونی را توان دانست از سیما.
سلمان ساوجی.
|| (اِ مرکب) باطن و درون. (آنندراج).
|| پارچهٔ کتانی اعلا. (ناظم الاطباء). کتان
بهتر. (آنندراج). چادرشب. (از شعوری ج ۱
ورق ۱۳۳). || خانه ای که پشت خانهٔ دیگر
واقع باشد و مخصوص زن و فرزندان و
خدمتگزاران است، مقابل بیرونی. (فرهنگ
فارسی معین). خانهٔ مجاور بیرونی خاص
مهمانان که زن باشند. سرای پسین. حرمسرا.
شبستان. خانهٔ خاص زنان. حرمخانه.
(یادداشت مؤلف).