= ازهر
فرهنگ فارسی عمید
[ زَ ] (اِخ) نام بلوکی است به قزوین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دهستان بخش بوئین شهرستان قزوین... (دائرة المعارف فارسی). رجوع به زهراوی و بوئین شود.
لغتنامه دهخدا
اسم: زهرا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: zahrā) (فارسی: زهرا) (انگلیسی: zahra) معنی: روشن تر، درخشان تر، سپید، نیکو، درخشنده روی، لقب حضرت فاطمه ( س )، زهرا: مؤنث «ازهر» به معنای روشن ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: زهرا یاس (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: zahra-yas) (فارسی: زهرا یاس) (انگلیسی: zahra-yas) معنی: ترکیب دو اسم زهرا و یاس ( نیکو و نام گلی خوشبو )
[ زَ ] (ع ص، اِ) گاو مادهٔ دشتی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن درخشان روی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زن سپیدروی. || ابر سپید در آخر روز ...
سمی که بهوسیلۀ اندامگان زنده بهخصوص باکتری تولید میشود |||* مصوب فرهنگستان اول [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ زُ ] (اِ) شمشیر تابداری که از فولاد اعلا ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج ۲ ص ۴۹ شود.
[ زَ ] (اِ) بلبل و عندلیب. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج ۲ ص ۴۲ و زهرآب شود.
[ زَ رُلْ مِ ] (ع اِ مرکب) نباتی است که بر نیل مصر بر روی آب بود. و در آبهای ایستاده و نهان نیز بود و در زمینهای شور نیز بود و بهترین آن زعفران رنگ بود که بغایت منتین باشد و در طعم وی شور ...
[ زَ ] (اِخ) ابن حجربن عمران بن مزیقیا. جد جاهلی. فرزندان وی بطنی از «الازد»، از قحطانند. (از زرکلی ج ۱ ص ۳۳۷).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.