معنی

[ اِ تِ ] (ع مص) رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب). آشکار شدن عیوب کسی. (از اقرب الموارد). پیدا و آشکار شدن عیب یا عیوب نهانی کسی. (یادداشت بخط مؤلف). رسوا کردن. (المصادر زوزنی). || (اِمص) مأخوذ از تازی؛ رسوایی. بی آبروئی. بدنامی. (ناظم الاطباء). رسوائی. (غیاث اللغات). فضیحت. (یادداشت مؤلف): آن یکی حرص از کمال مردیست وان دگر حرص افتضاح و سردیست. مولوی. - افتضاح آمیز؛ رسوائی بارآور. - پرافتضاح؛ بسیار رسوایی. || ظاهر و هویدا گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || شهرت یافتن چیزی. و فی الاساس «سمعتهم یقول افتضحنا فیک؛ ای فرطنا فی زیارتک و تفقدک». (اقرب الموارد).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.