اشراق
معنی
[ اِ ] (اِخ) (شیخِ...) شیخ شهاب الدین
یحیی بن حبش یا حسین یا عبداللََّه بن امیرک
مکنی به ابوالفتح. در سهرورد متولد شد. وی
را شیخ اشراق و شیخ اشراقی و شیخ نوری و
شیخ مقتول و شهاب مقتول و قتیل اللََّه و حکیم
مقتول نیز میگفتند. اشراق در اصول فقه و
اقسام حکمت و فلسفه بیهمتا بود و در فقه و
حدیث و علوم ادبی و برخی از علوم غریبه
چون سیمیا و غیره نیز مهارت داشت. در
جدل و مناظره بر هر کس فائق بود و نوادر
بسیار از وی حکایت شده است. حکمت و
اصول فقه را در مراغه از مجدالدین جیلی
استاد فخر رازی فراگرفت و دیگر علوم را نیز
از استادان دیگر بیاموخت. اهمیت وی بدین
سبب است که حکمت اشراق را بار دیگر زنده
کرد و در این باره تألیفات گرانبهائی از خود
بیادگار گذاشت و همچنان که فارابی حکمت
مشائی را که ارسطو و پیروان وی بدان معتقد
بودند، تجدید کرد و اساس آنرا استوار داشت،
شیخ اشراق نیز حکمت اشراق را که روش
حکمای یونان (بجز ارسطو و اتباعش) و یا
ایرانیان بود، برگزید و قواعد ازیادرفتهٔ آنرا بر
اساسی متین بنا نهاد. او بجای بحث و استدلال
و برهان و جدل که در حکمت مشائی متداول
است، ذوق و کشف و شهود و اشراقات انوار
عقلی را که اساس حکمت اشراق است،
تجدید کرد، اما در عین حال در حکمت
مشائی نیز دست داشت و دربارهٔ همهٔ
رشته های فلسفه و حکمت آثاری به وی
منسوب است که عبارتند از: آواز پر جبرئیل.
اعتقادالحکماء. الواح العمادیة. البارقات
الالهیة. البروج. بستان القلوب. البصرة.
التلویحات در منطق و حکمت و یا خود نام
این کتاب تلویحات لوحیه و عرشیه است.
النقیحات در اصول فقه. حکمةالاشراق که با
شرح قطب الدین شیرازی سابقاً در تهران در
مطبعهٔ سنگی چاپ شده بود و اخیراً مسیو
کربن فرانسوی آنرا با حواشی و تعلیقاتی
چاپ کرده است. دعوات الکواکب.
رمزالوحی. شرح اشارات. صفیر سیمرغ.
صندوق العمل. طوارق الانوار. العشق. الغربة
الغریبة، این رساله نیز در آخر حکمت اشراق
به اهتمام مسیو کربن طبع شده است. اللمحات
یا اللمحة لوامع الانوار. مبدأ و معاد فارسی.
المطارحات در منطق و حکمت. المعارج.
المعراج. النغمات السماویة. النفحات فی
الاصول الکلیة در تصوف. هیاکل النور در
فلسفه که با بعضی حواشی بضمیمهٔ کتاب
عجایب النصوص فی تهذیب الفصوص و
اصول المنطق محمدبن سید شریف جرجانی
در یک جلد در قاهره چاپ شده است.
یزدان شناخت که با تصحیح حاج سید نصراللََّه
تقوی در تهران در مطبعهٔ سنگی بطبع رسیده
است.
شیخ اشراق در شاعری نیز ماهر بود و به هر
دو زبان فارسی و عربی شعر میسرود، از آن
جمله قصیده های قافیه دربارهٔ نفس به روش
قصیدهٔ عینیهٔ ابن سینا گفته است که این بیت از
قصیدهٔ مزبور است:
خلعت هیاکلها بجرعاء الحمی
و صبت لمغناها القدیم تشوقا.
و هم از اوست:
و انی فی الظلام رأیت ضوءً
کأن اللیل زین بالنهار
و کیف اکون للدنیا طمیعاً
و فوق الفرقدین رأیت داری
أ أرضی بالاقامة فی فلاة
و اربعةالعناصر فی جواری.
و این رباعی از آثار پارسی اوست:
هان تا سررشتهٔ خرد گم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی منزل تو
هش دار که راه خودبخود گم نکنی.
شیخ اشراق پس از چندی به حلب رفت و بر
تمامی عالمان آن سرزمین برتری یافت و
مورد احترام ملک ظاهر گردید که از طرف
پدر خود صلاح الدین ایوبی سلطان شامات
بحکومت حلب و نواحی آن منصوب بود. و
در بارگاه سلطان مزبور مکانتی بسزا داشت و
بهمین سبب محسود علمای آن دیار شد و او
را به سوءعقیده و بی دیانتی متهم داشتند،
لیکن تهمتهای ناروای آن گروه بداندیش در
ملک ظاهر کارگر نیفتاد و روزبروز بر مکانت
و عزت شیخ می افزود تا بدخواهان شیخ به
خود صلاح الدین متوسل گردیدند و خواستار
قتل شیخ شدند و چون تفتین و بدگوئی آنان
در صلاح الدین مؤثر افتاد و ملک ظاهر را به
قتل شیخ برگماشت، ملک ظاهر ناچار در
کیفیت قتل شیخ با خود وی گفتگو کرد و او را
بی خورد و خوراک گذاشت تا در سال ۵۸۱ یا
۵۸۵ یا ۵۸۷ هـ . ق. در سی وشش سالگی و یا
در حدود چهل سالگی و بقول برخی در حدود
۸۸سالگی در حلب زندگانی را بدرود گفت.
برخی هم نوشته اند که ملک ظاهر دستور داد
وی را در زندان خفه کنند. و رجوع به
غزالی نامه ص ۹۴، ۹۵، ۹۶ و ابوالفتوح
(شهاب الدین یحیی بن...) شود.