اسم: آرمه (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: arameh) (فارسی: آرمه) (انگلیسی: arameh) معنی: آرام
فرهنگ واژگان اسمها
[ مُ رَ / رِ ] (اِ مرکب) عمل آهار زدن و سپس با مهره روشن و صیقلی کردن: کاغذ آهارمهره دار. و فعل آن آهارمهره کردن و آهارمهره زدن است. ترزیز.
لغتنامه دهخدا
[ حِ مِ تَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان بهنام سوختهٔ بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در هفده هزارگزی شمال خاور ورامین و ۵۰هزارگزی جنوبی شوسهٔ خراسان. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل. دا ...
[ حِ مِ تَ ] (اِخ) دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران. واقع در ۱۶هزارگزی جنوب علیشاه عوض و هفت هزارگزی شمال باختری ایستگاه رباطکریم. واقع در جلگه. معتدل. دارای ۲۴۹ تن سکنه میباشد. فارسی ...
اسم: سارمه (دختر) (گیلکی) (تلفظ: sārme) (فارسی: سارمه) (انگلیسی: sarme) معنی: نام روستایی در شهرستان فومن در استان گیلان
اسم: سالارمهدی (پسر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: s.-mahdi) (فارسی: سالارمهدی) (انگلیسی: salar-mahdi) معنی: ترکیب دو اسم سالار و مهدی ( رهبر و هدایت شده )، از نام های مرکب، سالار و ...
= قهرمان
فرهنگ فارسی عمید
[ مِ ] (اِخ) شاعر فرانسوی و پیشوای جنبش سمبولیسم (۱۸۴۲ -۱۸۹۸ م.) او احساسات و تخیلات خود را با زبانی بسیار رقیق بیان می کرد، بحدی که اهمیت موسیقی و هم آهنگی کلمات بر معانی آنها رجحان می یا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.