احتشاد
معنی
[ اِ تِ ] (ع مص) تحاشد. گرد آمدن.
(تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب). جمع
آمدن. مجتمع شدن برای امری واحد.
|| فی الفور حاضر آمدن بر آواز. اجابت
بسرعت. || استعداد و جمع لشکر. آماده
و مهیا کردن: چند روز مهلت
خواست که با غزنه رود و به احتشاد لشکر و
استعداد اهبت قیام نماید. (ترجمهٔ تاریخ
یمینی). به استعداد کار و استجماع و احتشاد
لشکر مشغول بودند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی).
بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند.
(جهانگشای جوینی). و روی به استعداد کار و
احتشاد کارزار آوردند. (جهانگشای
جوینی). || آماده و مهیا شدن.