معنی

[ اِتْ تِ ] (ع مص) راست و تمام شدن. تمام شدن : و چون در تجارب اتساقی حاصل آید وقت رحلت باشد. (کلیله ودمنه). || فراهم آمدن. || ترتیب. ترتیب دادن. انتظام. انتظام یافتن. || فاهم آمدن و تمام شدن. (تاج المصادر بیهقی).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.