معنی

[ اَ نَ ] (اِخ) نوازنده ای به دربار محمود غزنوی: بونصر تو در پردهٔ عشاق رهی زن بوعمرو تو اندر صفت گل غزفی گوی. فرخی. و رجوع به ابونصر پلنگ شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.