[ اَ لِ ] (اِخ) ابن ثعلبةبن ابی مالک القرظی المدنی. محدث است. او از عمربن عبدالعزیز و پسر او و از او ابواسحاق روایت کند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ لِ ] (اِخ) ابن صهیبان کاهلی. محدث است و اعمش از او روایت کند.
[ اَ لِ ] (اِخ) احمدبن صندید العراقی. رجوع به احمد... شود.
[ اَ لِ ] (اِخ) اشجعی یا اشعری. عمروبن حارث بن هانی. صحابی است.
[ اَ لِ ] (اِخ) اعرابی. عجلی. محدث است.
[ اَ لِ ] (اِخ) بشربن مالک بن یسار. محدث است. و از علی بن مسلم طوسی روایت کند.
[ اَ لِ ] (اِخ) جدّ خالدبن یزیدبن ابی مالک. محدث است.
[ اَ لِ ] (اِخ) حدیثه. رجوع به ابومالک والد ثعلبه... شود.
[ اَ لِ ] (اِخ) دمشقی. از رسول صلوات اللََّه علیه روایت کرده است.
[ اَ لِ ] (اِخ) ربیع بن مالک بن ابی عامر الاصبحی. محدث است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.