[ اَ حَ زَ ] (اِخ) انس بن مالک. خادم رسول اللََّه. صحابی است و این لقب رسول صلوات اللََّه علیه بدو داد آنگاه که او ترهٔ حمزه چید. و رجوع به انس... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سواربن داودبن سوار. تابعی است و وکیع از او روایت کند.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) صاحب ابراهیم. محدث و متروک الحدیث است.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) طلحةبن یزید کوفی. محدث است.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) عبدالواحدبن میمون. تابعی است و از عروةبن زبیر روایت کند.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) محمدبن کعب القرظی. محدث است.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) میمون. تابعی است. او از ابوصالح مولی سلمه و از او عبدالوارث روایت کند.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) واسطی عمران بن ابی عطاء. تابعی است و از ابن عباس روایت کند.
[ اَ حَ زَ یِ رِ ](اِخ) مختاربن عوف ازدی بصری. از خوارج اباضیه. وی در هر سال بموسم حج بمکه می شد و مردمان را بر مروان بن محمد آخرینِ خلفای اموی برمی آغالید، تا در سال ۱۲۸ هـ . ق. با عبدا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.