[ اَ بُلْ مَ رِ ] (اِخ) ابن حبیب. نام او محمدبن مصطفی است. از مردم ارز روم و از علماء مائهٔ دوازدهم هجری. در زمان مشیخت فیض اللََّه افندی او به اسلامبول شد و مدتی قضای اسلامبول میراند و آ ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ بُلْ مَ رِ ] (اِخ) ابن محمد ملقب به علاء الدولهٔ سمنانی. رجوع به علاءالدوله... شود.
[ اَ بُلْ مَ رِ ] (اِخ) (خواجه...) رجوع به حبیب السیر چ طهران ج ۲ ص ۲۹۰ و ۲۹۵ شود.
[ اَ بُلْ مَ رِ ] (اِخ) رویانی. ابراهیم بن علی طبری.
[ اَ بُلْ مَ رِ ] (اِخ) صفی الملک. پدر مجدالملک یزدی. رجوع به حبیب السیر ۲ ص ۳۷ شود.
[ اَ بُلْ مَ رِ ] (اِخ) عبداللََّه بن محمد. رجوع به عبداللََّه... شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.