ابوالخیر اقطع

معنی

[ اَ بُلْ خَ رِ اَ طَ ] (اِخ) التیناتی. یکی از کبار مشایخ صوفیه، از مردم تینات، قریه ای به انطاکیه، و چون یکدست او بریده بود او را اقطع میخواندند و در سبب بریدن دست او گویند آن وقت که در کوههای انطاکیه و حوالی آن بعبادت و طلب مباح میگذرانید با خود عهد کرد که از ثمار جز آنچه را که باد فروافکنده باشد تناول نکند. چند روزی از درختان چیزی سقوط نکرد و گرسنگی بر او غالب بود درخت امرودی دید و او را از آن اشتهی کرد و در این وقت بادی بجست و شاخه ای از امرود را بسوی وی کج کرد و او امرودی بچید، اتفاقاً تنی چند از دزدان در نزدیکی راهی زده و به بخشیدن مال بدانجا گرد آمده بودند در این وقت راهبانان برسیدند و دزدان را با او به یک جای بگرفتند و به امیر بردند امیر فرمان کرد تا دست و پای آنان ببرند و چون دست او قطع کردند یکی او را بشناخت و به امیر گفت خود را هلاک کردی این مرد ابوالخیر است امیر بگریست و از او بحلی خواست و او وی را بحل کرد و گفت من بگناه خویش آگاهم. یعنی خلاف نذر کردن و میوه از درخت باز کردن. ابوالخیر صحبت عبداللََّه بن جلا و بعض دیگر از مشایخ را دریافته و پس از سال ۳۴۰ هـ . ق. درگذشته است. از سخنان اوست که گفت: دل صافی نتوان کرد الا به تصحیح نیت با خدای و تن را صفا نتوان داد الا بخدمت اولیا. و گفت دلها جایگاههاست دلیست که جای ایمان است و نشان آن شفقت است بر جمله مسلمانان و جهد کردن است در کارهاء ایشان و یاری کردن ایشان در آنچه صلاح ایشان در آن بود و دلیست که جایگاه نفاق است و علامت آن غل و غش و حسد. رجوع به صفةالصفوه ج ۴ و تذکرةالاولیاء شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.