[ حَ زَ ] (اِخ) ابن حبیب بن عمارة ابوعمارة التمیمی. یاقوت گوید: او امام و شیخ قراء و یکی از ائمهٔ سبعه میباشد. به سال ۸۰ هـ . ق. متولد شد. قرائت را از اعمش و امام جعفربن محمد الصادق و ابن ...
لغتنامه دهخدا
[ حَ زَ ] (اِخ) ابن عوف. یکی از صحابه است. (الاصابة).
[ حَ زَ بَ ] (اِخ) پسرعموی اوزون حسن معروف که مؤسس دولت آق قیوغی بود. بعد از پدرش قره عثمان از طرف دولت تیموری در دیاربکر قریب چهل سال فرمانروائی داشت در سال ۸۷۲ هـ . ق. درگذشت. (قاموس ال ...
[ حَ زَ ] (اِخ) دهی جزء دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیر و دارای ۱۲۴ تن سکنه است. از رودخانهٔ چهره آباد مشروب میشود و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زرا ...
[ اِ مِ نِ حَ زَ ] (اِخ) تاج الدین. از مردم ادرنه. کتابی در تفسیر بنام جامع الانوار نگاشته است. وفات ۹۷۰ هـ .ق .
[ اِ نُ حَ زَ ] (اِخ) نصیرالدین عبداللََّه بن حمزةبن عبداللََّه بن حمزةبن حسن بن علی طوسی مشهدی. استاد قطب کیدری و شاگرد شیخ ابوالفتوح رازی، صاحب تفسیر. و او از اعیان علمای امامیه است. ...
[ اِ نُ حَ زَ ] (اِخ) عمادالدین ابوجعفر محمدبن علی بن حمزه. صاحب کتاب وسیله در فقه. اقوال او بین علماء شیعه معروف است. در قرن ششم هجری میزیسته. تاریخ وفات او به دست نیست فقط در کتاب منا ...
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) انس بن مالک. خادم رسول اللََّه. صحابی است و این لقب رسول صلوات اللََّه علیه بدو داد آنگاه که او ترهٔ حمزه چید. و رجوع به انس... شود.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سواربن داودبن سوار. تابعی است و وکیع از او روایت کند.
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سیار. محدث است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.