معنی

[ اِ ] (ع مص) برق افتادن بر کسی. رسیدن برق کسی را. زدن برق کسی را. || برداشتن ناقه دم خود را در اثر آبستنی. || ترسانیدن مردم. بیم کردن. توعید کردن. تهدید کردن. (زوزنی). || ریختن آب بر روغن زیت. || تندر و درخش آوردن آسمان. || برق افتادن. برق زدن. رعد و برق نمودن هوا. || گشادن زن روی خویش را. || درفشانیدن شمشیر را. || برانگیختن شکار را. || برآراستن زن خویشتن را. || برگ آوردن درخت. || ترک کردن کاری را. || قربان کردن گوسفند سیاه و سفید. || آبستنی نمودن ناقه بی آبستنی.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.