(ترکی، ص) سپید. سفید.
لغتنامه دهخدا
تَپّه سپید
فرهنگ واژههای سره
تاغ
سَنگار، بازسپید، بازِسِپید
نوعی چای با رنگ روشن مایل به سفیدی.
فرهنگ فارسی عمید
(اِخ) نام تیره ای از ترکمانان یموت.
[ سُ قُ ] (ترکی، اِ مرکب) (از ترکیِ آق، سپید +سُنقر، شنگار و شنغار، نام یکی از جوارح طیور) صاحب برهان گوید: مرغی باشد شکاری از جنس شاهین و چرخ بحری، و لقب پادشاهان ترک نیز بوده، و کنایه ا ...
(اِخ) نام ترکی چند رود به آسیای مرکزی.
[ شَ ] (اِخ) نام شهری از ولایت قونیه.
[ مَ جِ ] (اِخ) مرکز شبه جزیرهٔ قرم (کریمه) که امروز به نام سیمفروپول مشهور است و در ۱۱۶۴ هـ .ق . دولت روس آنجا را تسخیر کرد و محله ای نو بساختند و قصبهٔ قدیمی از اهمیت سابق بیفتاد. سکنهٔ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.