= آزفنداک
فرهنگ فارسی عمید
[ فَ ] (اِ) آدفنداک. آزفنداک. نوشه. قوس قزح. انطلیسون. تیراژه. کمر رستم. کمردون. طوق بهار. سریر. آدینده.
لغتنامه دهخدا
۱. جنگ کردن؛ پیکار کردن: در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی: لغتنامه: آفندیدن). ۲. دشمنی کردن؛ خصومت ورزیدن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.