معنی

[ زَ / زِ ] (اِ) فروزینه. گیره. آتش زنه : کنم ز آتش طبع تو آفرازه بلند ز آفرین تو گر باشد آفروزهٔ من.سوزنی. || فتیلهٔ چراغ. پلیته. ذباله. زَم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.