شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
فرهنگ فارسی عمید
شیری که در چند روز اول پس از زایمان از غدد شیر ترشح میشود [تغذیه]
واژههای مصوب فرهنگستان
(اِ) نام درختی است جنگلی که از چوب آن میز و صندلی و مانند آن سازند و در جنگلهای ایران بسیار است.
لغتنامه دهخدا
۱. غلام: مگر نیکبختت فراموش شد / چو دستت در آغوش «آغوش» شد (سعدی۱: ۱۷۵). ۲. [مجاز] بنده: ای خواجهٴ ارسلان و آغوش / فرماندهِ خود مکن فراموش (سعدی: ۱۶۰).
(اِ.) زاغه.
فرهنگ فارسی معین
[ دَ ] (مص) در دهان خیسانیدن چیزی را، چون آلو و انجیر خشک و مانند آن تا مضغ و خائیدن آن آسان شود.
[ تَ / تِ / تُ ] (ص مرکب) خالی بودن آغوش از معشوق. (آنندراج). محروم از معشوقی که در آغوش گیرد. (ناظم الاطباء). تنها. بی کس. بی یار: بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم هرکجا بینم کشد شمعی به ...
برگهایی که ساقه را فرا میگیرد.
(اِخ) دهی است از بخش ساردوئیهٔ شهرستان جیرفت. سکنهٔ آن ۱۲۰ تن. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۸).
[ زُ ] (ص مرکب) آنکه دارای بر و آغوش نرم و ملایم باشد. (ناظم الاطباء). نرم بر. نرم تن. لطیف اندام. نازک بدن : به شیرینی از گلشکر نوش تر به نرمی ز گل نازک آغوش تر.نظامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.