معنی

[ صَ ] (اِخ) پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل، و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و در قرآن کریم ذکر آن رفته است. و او تخت بلقیس سبا را از دوماهه راه بکمتر از لمح بصر و چشم زخمی در پیشگاه سلیمان حاضر ساخت : یک زمان صد روی از اهل هنر خالی نیست همچو خالی نبدی تخت سلیمان زآصف آسمان بوسه دهد خاک درش را باُمید کآستانش بزداید ز رخ ماه کلف. سوزنی. || توسعاً، وزیر و یا وزیری بخرد و تدبیر: عمل و علم بباید صفت آصف شاه آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟ کمال اسماعیل. || نام خنیاگری مشهور بزمان داود نبی. || (از ع، اِ) اَصَف. بیخ کبر. (برهان).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.