۱. آرزو. ۲. امید. ۳. آرزوی بزرگ. ۴. حسرت. * آرمان خوردن: (مصدر لازم) حسرت خوردن؛ حسرت بردن.
فرهنگ فارسی عمید
ادراک هنری هنرمند که کاملتر از اثر هنری اوست و از اندیشۀ خود هنرمند سرچشمه گرفته است [هنرهای تجسمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
= آرمانگرا
[ خوا / خا ] (نف مرکب) حسیر. حسران. حسر. حسرت خوار.
لغتنامه دهخدا
تصویری خیالی و آرمانی از جامعۀ بهتر در برابر جامعهای که هست [آیندهپژوهی]
تصویری خیالی و آرمانی از جامعۀ بهتر در برابر جامعهای که هست [جامعهشناسی]
گرایشی هنری که صرفا بر اندیشهها وانگارههای هنرمند استوار است [هنرهای تجسمی]
آرمانهای در حلقه که با یک عضو تولید شود [ریاضی]
آرمانهای در یک حلقه که تنها آرمانۀ سرۀ شامل آن، خودش باشد [ریاضی]
فرمولدار [ریاضی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.