نوعی رسن که ازطریق قیطانبافی چند رشته به دست میآید
۱. طنابی بلند با سری حلقهمانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان. ۲. [مجاز] آنچه بهوسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند؛ دام: پسرک سرانجام در در کمند او افتاد. ۳. زلف؛ گیسو. * ...
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ مَ ] (اِ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. (آنندراج). دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ مَ ] (اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش فیروز شهرستان دماوند است و ۱۵۵ تن سکنه دارد. تنگهٔ سر نزاع که در ۳هزارگزی شرق این ده واقع است، از نظر نظامی و دفاع از منطقهٔ سمنان قابل اهمیت است. د ...
[ کَ مَ اَ کَ ] (نف مرکب) کمندافکننده. کمندانداز. آنکه کمند می اندازد. (ناظم الاطباء): بیامد دمان پیش گردآفرید چو دخت کمندافکن او را بدید...فردوسی. به رستم چنین گفت کای نامدار کمندافکن و گر ...
[ کَ مَ ] (اِخ) از دیه های بزرگ ناحیت رودشت (ناحیت هشتم) از نواحی هشتگانهٔ اصفهان است. (از نزهة القلوب چ لیدن ص ۵۰ و ۵۱).
[ کَ مَ دُ ] (اِخ) دهی از دهستان نازیل است که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و ۱۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
نمدی که از کرک بز یا پشم گوسفند تهیه میشد: به دستش ز خام گوزنان کمند / به بر درفکنده یکی شاکمند (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۰).
[ حِ کَ مَ ] (ص مرکب، اِ مرکب) صیاد: چون نرود در پی صاحب کمند آهوی بیچاره به گردن اسیر.سعدی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.