توجیه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

قرار دادن عکس یا نقشه یا مدل به‌صورتی‌که همۀ امتدادها با امتدادهای نظیر شیء یا موضع مورد نظر موازی باشد

[مهندسی نقشه‌برداری]

انگلیسی

orientation

واژه‌های مشابه

توجیه

روشنگری، رَوایش، درست انگاری

فرهنگ واژه‌های سره

توجیه

مرور شفاهی اطلاعات و آموزش‌های مربوط به هر پرواز، قبل از پرواز [حمل‌ونقل هوایی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

توجیه

[ تَ ] (ع مص) روی فراگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). روی فا چیزی کردن. (زوزنی). روی سوی کسی کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گردانیدن روی بسوی چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج): وجهت ال ...

لغت‌نامه دهخدا

توجیه استنتاجی

توجیهی که در آن یک باور به‌واسطه باور دیگری موجه می‌شود [فلسفه]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

توجیه غیراستنتاجی

توجیهی که در آن موجه بودن یک باور متکی بر باور دیگر نیست بلکه یا به‌خودی‌خود موجه است یا بر منابعی مانند احساس و ادراک و حافظه استوار است که بی‌نیاز از توجیه‌اند [فلسفه] ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

توجیه کردن

[ تَ / تُو کَ دَ ] (مص مرکب) موجه ساختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن. معنی به کلمه یا کلامی دادن. معنیی به عبارت یا کلمه یا عمل کسی دادن. (از یاددا ...

لغت‌نامه دهخدا

توجیهی

[ تَ / تُو ] (ص نسبی) توضیحی. - هفتهٔ توجیهی؛ اصطلاحی است که امروزه در ارتش ایران و پادگانها یا مراکز آموزشی نظامی متداول است و آن هفتهٔ اول ورود سربازان به پادگانها یا مراکز آموزشی می باش ...

لغت‌نامه دهخدا

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش