۱. عهدهدار شدن؛ کاری به عهده گرفتن. ۲. عهد کردن؛ عهدوپیمان بستن.
فرهنگ فارسی عمید
تعهد به ارائۀ خدمات پایۀ تلفنی یا سایر خدمات مخابراتی به کل جمعیت کشور یا یک ناحیه با بهایی که در استطاعت عموم مردم باشد [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان
پیمان نامه
فرهنگ واژههای سره
نوعی اوراق قرضه شهرداری که منبع تأمین مالی آن بهجای درآمد یک طرح مشخص، اعتبار و قدرت مالیاتستانی مرجع صادرکننده است [اقتصاد]
۱. دارای عهدوپیمان برای انجام وظیفه. ۲. کسی که امری را عهدهدار شود؛ دارای تعهد.
[ مُ تَ عَ هْ هِ ] (ع ص) تیمار دارنده. (ناظم الاطباء). - پیوسته مشغول به یک کار و مواظب در کار. (ناظم الاطباء). - هم عهد و عهد گیرنده و ضامن. ج، متعهدین. (ناظم الاطباء). آن که عهد و پیما ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.