مربوط به وزن
= بوزینه
فرهنگ فارسی عمید
[ زَ نَ / نِ ] (اِ) بوزنه را گویند که میمون باشد. (برهان). جانوری معروف که میمون باشد و بسیار زیرک و هوشیار است. (انجمن آرا). بوزنه. (ناظم الاطباء): به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو به ...
لغتنامه دهخدا
حالتی که در آن جسم در چارچوب مرجع خود، براثر گرانی یا نیروهای دیگر، هیچگونه شتاب قابلاندازهگیری نداشته باشد [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ یَ / یُو زَ دَ ] (مص) رجوع به اوزنیدن شود.
ویژگی تخمکی دوپوششی که هر دو تخمکپوشْ سُفت آن را احاطه کرده است [زیستشناسی - علوم گیاهی]
[ زو زَ ] (ص نسبی) منسوب به زوزن باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (انساب سمعانی) (ناظم الاطباء). منسوب به زوزن. از مردم زوزن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زوزن و مادهٔ بعد شود.
[ زو زَ ] (اِخ) رجوع به ابوعبداللََّه حسین بن احمد در همین لغت نامه و معجم المطبوعات و فهرست کتابخانهٔ مسجد سپهسالار ج ۲ ص ۲۸۲ و ۲۸۵ شود.
[ زو زَ ] (اِخ) ابومحمد عبدالکافی. او راست: حماسة الظرفا. عوفی آرد: و شهید را شعر تازیست... و در کتاب «حماسة الظرفا» که ابومحمد عبدالکافی زوزنی تألیف کرده است این سه بیت از منشآت او آورده ...
(زَ) (اِمر.) پارچهای از مخمل، شال یا ترمه که سوزن کاری شده باشد.
فرهنگ فارسی معین
[ عِ دِ زو زَ ] (اِخ) از شعرای قرن هشتم هـ . ق. رجوع به عمادالدین زوزنی شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.