معنی

[ زَ نَ / نِ ] (اِ) بوزنه را گویند که میمون باشد. (برهان). جانوری معروف که میمون باشد و بسیار زیرک و هوشیار است. (انجمن آرا). بوزنه. (ناظم الاطباء): به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو به خرس رقص کن و بوزنینهٔ لعاب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص ۵۴). خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک. خاقانی (دیوان چ سجادی ص ۷۸۰). رجوع به بوزنه و بوزینه و آنندراج شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.