نگهبانی [حملونقل دریایی]
(کلاه پشمی و تاشو ویژه ی ملوانان) کلاه نگهبانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیشه ساعت
مراسم مذهبی شب سال نو مسیحی
حراست کردن، محافظت کردن، پاییدن، سرپرستی کردن
نگهدار، نگهبان، سگ نگهبان، سگ پاسبان، سگ چشم سفید سایر معانی: شخص یا گروه مراقب، نگهبانی دادن، نگهبان بودن، سگ پاسبان، سگ خانگی
[برق و الکترونیک] زمان سنج نگهبان
بامواظبت
ساعت ساز سایر معانی: ساعت ساز
اسم شب، کلمه رمزی، شعار حزبی، شعار حزب سایر معانی: (حزب و غیره) شعار، اسم رمز
دیگی که به آن نگاه بکنند هرگز جوش نمی آید، اگر اقدام نکنی و به انتظار این باشی که چیزها خود بخود انجام بشوند مایوس خواهی شد
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.