حجاب [مطالعات زنان]
پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر، حجاب زدن، پوشاندن سایر معانی: رخپوشی، پوشش، لفافه، روبنده زدن، حجاب را رعایت کردن، رخپوشی کردن، روی خود را گرفتن، مستور کردن، نهان کردن، روپوشه، سراگوش، واشام، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] خرق حجاب شخصیت حقوقی (کشف هویت صاحبان اصلی شرکت)
باحجاب [مطالعات زنان] زنی که خود را با حجاب بپوشاند
واژههای مصوب فرهنگستان
حجاب دار، روبند زده، روگرفته، پوشیده، مستور، نهان، مبهم، در لفافه
رادار مراقبت رزمی [علوم نظامی] راداری با عملکرد معمولی برای حفظ مداومت نظارت بر رزم
[حقوق] حجاب شخصیت حقوقی (که دارایی شرکت را از دارایی سهامداران آن متمایز می سازد)
فرابینی تغذیهای [علوم و فنّاوری غذا] سامانهای برای پایش وضعیت تغذیۀ گروههای آسیبپذیر و تهیۀ روشی برای ارزیابی سریع و دائمی تمامی عواملی که بر وضع تغذیه و الگوی غذایی ...
ناظر، محافظ، مبصر کلاس، مواظب، بپا سایر معانی: مراقب، سرپرست، پایشگر، پیمایشگر
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.