اندامها
فرهنگ واژههای سره
[ اَ ] (ع اِ) جِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان. (منتهی الارب). جِ عُضو و عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان. (آنندراج). جِ عُضو که گاه عِضو نیز گویند، یعنی هر گوشت ف ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ ءِ مُ رَکْ کَ بَ / بِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اعضاءِ آلیه که اسم کل بر جزء آن صادق نیاید. و آنرا اعضاءِ آلیه نیز گویند. مقابل اعضاءِ مفرده. (از بحر الجواهر). رجوع به اعضاءِ آلیه شود.
[ اَ ئُطْ طَ رَ فی یَ ] (ع اِ مرکب) (الـ...) اعضائی را گویند که در اطراف بدن و دور از مدبر اول قرار دارند. (از بحر الجواهر).
[ اَ ئُنْ نَ ] (ع اِمرکب) آنها عبارتند از: امعاء و کلیه و مثانه و قضیب و فم الرحم و مقعدة. (از بحر الجواهر).
[ قِ صُلْ اَ ] (ع ص مرکب) آنکه در اعضایش نقصی باشد. که یک یا چند عضوش ناقص یا معیوب باشد.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.