غذاخوری [گردشگری و جهانگردی]
بار، میخانه، رستوران، کافه سایر معانی: رستوران، کافه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غذاخوری قطار [گردشگری و جهانگردی] واگنی در قطار که بهصورت غذاحوری/ رستوران از آن استفاده شود|||متـ . رستوران قطار
واژههای مصوب فرهنگستان
restaurateur صاحب رستوران، مهمانخانه دار
نشانگان مونوسدیم گلوتامات [تغذیه] عوارض ناشی از مصرف غذاهای چینی حاوی مونوسدیم گلوتامات
سوارغذاخوری [گردشگری و جهانگردی] نوعی بنگاه پذیرایی که غذا را در خودروِ مشتریان به آنها تحویل میدهد و مشتریان غذای خود را در همانجا صرف میکنند|||متـ . سواررستوران ...
غذاخوری خانواده [گردشگری و جهانگردی] نوعی غذاخوری خودمانی که غذاهای آن غالبا در دیس عرضه میشود و مهمانان خودشان از خود پذیرایی میکنند|||متـ . رستوران خانواده ...
رستوران موقت [گردشگری و جهانگردی] رستورانی که در طی برگزاری جشنوارهها غالبا در یک منزل شخصی یا یک کارخانۀ قدیمی یا فضای مشابهی بهطور موقت بر پا میشود ...
غذاخوری ویژه [گردشگری و جهانگردی] غذاخوریای که در ارائۀ غذاهای خاص مانند غذاهای دریایی یا غذاهای برگرفته از مکاتب آشپزی خاص از قبیل غذای مکزیکی یا هندی تخصص دارد|||متـ . رستوران ویژه ...
غذاخوری کارکنان [گردشگری و جهانگردی] غذاخوری ویژۀ کارکنان مهمانخانه/ هتل یا باشگاه یا دیگر سازمانهای خدماتی|||متـ . رستوران کارکنان ...
کبابخانۀ ژاپنی [گردشگری و جهانگردی] غذاخوری ژاپنیای که در آن مشتریان دورتادور پیشخانی متصل به یک کبابپز بزرگ مینشینند و پیش از صرف کباب شاهد پخت آن هستند ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.