production

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

تولید [سینما و تلویزیون]

[سینما و تلویزیون] 1. مجموعۀ مراحل آماده‌سازی و ساخت فیلم یا برنامه در سینما یا تلویزیون 2. مرحلۀ فیلم‌برداری فیلم یا برنامه که بین دو مرحلۀ پیش‌تولید و پس‌تولید قرار دارد|||[شیمی، علوم مهندسی] عملیات مهندسی برای ساخت یک فراورده

انگلیسی

production

واژه‌های مشابه

production

عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری سایر معانی: فرآوری، فرورد، فراورش، دست ساخت، اثر (هنری یا ادبی)، اثر سینمایی (یا تئاتری و غیره)، فراورده، فرورده، (اقتصاد) تولید کالا و خدمات، تولی ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production accountant

[سینما] مرحله تولید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production assistant

دستیار تولید [سینما و تلویزیون] دستیار تهیۀ فیلم که مجموعه‌ای از کارهای تدارکاتی و هماهنگی تولید را انجام می‌دهد

واژه‌های مصوب فرهنگستان

production budget

[حسابداری] بودجه تولید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production center method

[ریاضیات] روش هسته مرکزی، روش تولید مرکزی، روش مرکز تولید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production control

[برق و الکترونیک] کنترل تولید دستورالعملهای برنامه ریزی، مسیریابی، زمانبندی، توزیع و گسترش جریان حرکت مواد، قطعات، زیرمجموعه ها و مجموعه ها در داخل کارخانه، از ماده خام تا محصول تمام شده، به ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production crew

[سینما] گروه تولید [نفت] گروه تولید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production derrick

[نفت] دکل بهره برداری

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production design

[ریاضیات] طراحی تولید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

production designer

[سینما] طراح تولید / طراح فیلم

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش