precipitation

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

بارش [علوم جَوّ]

1. ذرات آبی که به هر شکل و اندازه به حالت مایع یا جامد در جوّ تشکیل شود و به سطح زمین ریزد|||2. مقدار آبی که در دورۀ زمانی مشخص در محل معینی از زمین ریزش کند

انگلیسی

precipitation

واژه‌های مشابه

precipitation

رسوب‌دهی [شیمی] فرایند تشکیل فاز جامد قابل جداشدن در یک محیط مایع

واژه‌های مصوب فرهنگستان

precipitation

شتاب، تسریع، ته نشینی، دست پاچگی، بارش، عجله سایر معانی: (برف و باران و غیره) بارندگی، ریزش، سرنگونی، سقوط، افتادن، شتاب زدگی، تعجیل، (شیمی) ته نشست، رسوب [شیمی] رسوب دادن، رسوب کردن [عمران ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

precipitation drag

پَسار بارشی [حمل‌ونقل هوایی] پَسار ناشی از وجود برفابه یا آب راکد بر روی چرخ‌های هواگَرد

واژه‌های مصوب فرهنگستان

precipitation gauge

[زمین شناسی] ریزش سنج [آب و خاک] ایستگاه اندازه گیری بارش

دیکشنری انگلیسی به فارسی

precipitation inhibitor

بازدارندۀ ته‌نشستی [خوردگی] نوعی بازدارندۀ خوردگی که با تشکیل محصولات غیرمحلول یا با حلاّلیت‌پذیری کم بر روی سطح فلز مانع از خوردگی آن در محیط‌های آبی می‌شود ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

precipitation intensity

[عمران و معماری] شدت بارندگی [زمین شناسی] شدت بارندگی [آب و خاک] شدت بارندگی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

precipitation interception

[خاک شناسی] بارش گیر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

precipitation inversion

[آب و خاک] وارونگی بارش

دیکشنری انگلیسی به فارسی

precipitation mass curve

[عمران و معماری] منحنی مجموع بارش [زمین شناسی] منحنی مجموع بارش

دیکشنری انگلیسی به فارسی

precipitation number

[خودرو] عدد میزان رسوب

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش