حَب [علوم دارویی]
غارتگر سایر معانی: غارتگر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میله، پایه، عمود، ستون، رکن، دیرک، جرز، ارکان، ستون بتون ارمه، ستون ساختن سایر معانی: (معماری) ستون، خرپا، پیل پا، پالار، پاغر، هر چیز ستون شکل، (مجازی) عامل اساسی، محور اصلی، بنیان، حامی، پ ...
[عمران و معماری] شیرتوکاسه
ارکان دولت
لانه توپ و مسلسل، قوطی حب دارو و غیره سایر معانی: قوطی قرص، جعبه ی حاوی حب، (ارتش) آشیانه ی بتونی، جان پناه توپ (فلزی یا بتونی)، سنگر بتونی، قوتی حب، حب دان، قوطی، گردونه کوچک، خانه کوچک، اش ...
[زمین شناسی] بازالت بالشی - گدازه بازالتی که در محیط زیر آب منجمد می شود و ساختمانی شبیه انبوهی از بالشها را به وجود می آورد.
گدازۀ بالشی [زمینشناسی] گدازهای با ساختاری بالشمانند|||متـ . گدازۀ بیضیوار ellipsoidal lava
واژههای مصوب فرهنگستان
روبالش، جلد بالش سایر معانی: رو بالشی، روکش متکا (pillow slip هم می گویند)، روه متکا، رویه بالش [نساجی] روبالش - رومتکا
کمی، نه کم، داروی تلخی که باید فرو داده شود، کار ناخوشایند ولی لازم، جام زهر
ستون جلو [قطعات و اجزای خودرو] ستونی که قاب شیشۀ جلو به آن متصل است و در نگهداری سقف نقش دارد
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.