ادبشناس، ادبدان
فرهنگ واژههای سره
۱. کسی که علم ادب میداند. ۲. سخنسنج؛ سخندان. ۳. بافرهنگ. ۴. [قدیمی] دبیر؛ معلم.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ بِ فَ ] (اِخ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوهٔ میرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است. وی در ۱۴ محرم ۱۲۷۷ هـ . ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ بِ نَ طَ ] (اِخ) سمعانی در ذیل لغت نطنزی گوید: النطنزی؛ هذه النسبة الی نطنز و هی بلدة بنواحی اصبهان. ظنی ان بینهما قریباً من عشرین فرسخاً والمشهور بالانتساب الیها ابوعبداللََّه الحس ...
[ اَ بُلْ مَ لِ ] (اِخ) رجوع به ادیب فراهانی شود.
زندان، آموزندان، ادبگاه
جایی که کودکان تبهکار را نگهداری و تربیت کنند.
[ عَ مُ حَ مْ مَ دِ اَ ] (اِخ) ابن محمدرضا آرانی کاشانی. متخلص به «بیضائی» و مشهور به ادیب. متولد در سال ۱۲۹۹ هـ . ق. وی شاعر بود و در سال ۱۳۵۲ هـ . ق. درگذشت. او را دیوانی است که جلد اول ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.