میاندار [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
تعدیل کننده، مدیر، میانجی، ناظم، کند کننده سایر معانی: شخص یا چیزی که ملایم می کند، میانوارگر، میانگیرساز، (در گردهمایی ها و مناظرات و بحث های میزگرد) گرداننده، همایند سرور، ناظم جلسه، رئیس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چراغی که ریزش نفت آنرا میتوان میزان کرد
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.