وضوح [سینما و تلویزیون]
کانون [ژئوفیزیک] [اپتیک] نقطهای بر روی محور عدسی که تصویر نقطهای در بینهایت بر روی آن تشکیل میشود|||[زبانشناسی] در ساخت اطلاع جمله، سازهای که گوینده با اس ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کانونه [باستانشناسی] گروهی از همنهشتگانهایی که در آنها بارزههای فرهنگی مشابه با بسامد بالایی وجود دارند و این بارزهها بهقدری مهم و شاخصاند که ارتباط ...
دستۀ وضوحکشی [سینما و تلویزیون] دستۀ کوچکی که برای تنظیم وضوح تصویر بر روی بدنۀ عدسی تعبیه شده است
نقطه تقاطع، کانون، کانون عدسی، فاصله کانونی، قطب، مرکز، مترکز کردن، بکانون آوردن، میزان کردن کانون، مرکز توجه، متمرکز کردن توجه [ریاضیات] تمرکز یافته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] پیچک کانوننده پیچکی که به منظور کانونی ساختن باریکه، میدان مغناطیسی موازی با آن تولید می کند. معمولاً پیچک در قسمت گردن لامپ تصویر پرتو کاتدی سوار می شود و جریان مستقیمی را ...
[برق و الکترونیک] الکترود کانوننده الکترودی که پتانسیل اعمال شده به آن مساحت سطح مقطع باریکه ی الکترونی در لامپ پرتو- کاتدی را کنترل می کند.
[برق و الکترونیک] شبکه ی کانوننده نوعی الکترود کانوننده.
[سینما] عدسی تنظیم تصویر
کانونش محوری [حملونقل هوایی] متمرکز کردن امواج ضربۀ منعکسشده از دیوارۀ تونل اَبَرصوتی بر روی محور اصلی آن
[سینما] حالت کانونی عمیق - عمق صحنه - عمق میدان - وضوح تا عمق صحنه - وضوح عمیق
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.