eclipse

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

گرفت [نجوم‌]

پنهان شدن خورشید، وقتی که ماه بین زمین و خورشید باشد و سایۀ ماه بر زمین بیفتد، یا پنهان شدن ماه وقتی که زمین بین ماه و خورشید باشد و سایۀ زمین بر ماه بیفتد

انگلیسی

eclipse

واژه‌های مشابه

eclipse

گرفتگی، گرفت، کسوف یا خسوف، تحت الشعاع قرار دادن سایر معانی: (افتخار و شهرت و غیره) افول، تیرگی، تیره کردن، سایه افکن شدن بر، سایه گیر کردن، (ماه یا خورشید) گرفتن، خسوف کردن، کسوف کردن، مه گ ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

eclipse blindness

[زمین شناسی] کوری گرفتگی (سنجش از دور) نوعی از دست دادن بینایی است زمانی که یک شخص به مدت طولانی به خورشید خیره شود که می تواند سبب سوختن روزنه شبکیه چشم گردد.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

eclipse season

فصل گرفت [نجوم‌] مدت‌زمانی که در آن خورشید در نزدیکی یکی از گره‌های مدار ماه واقع می‌شود و پدیدۀ گرفت محتمل است

واژه‌های مصوب فرهنگستان

eclipsed form

[شیمی] شکل متقابل

دیکشنری انگلیسی به فارسی

annular eclipse

خورگرفت حلقوی [نجوم‌] خورگرفتی که در زمان اوج ماه رخ می‌دهد و در این زمان قطر ظاهری ماه کوچک‌تر از خورشید است و در میانۀ گرفت (mid-eclipse) حلقه‌ای از قرص خورشید در اطراف ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

lunar eclipse

خسوف [نجوم‌] پنهان شدن ماه در سایۀ زمین وقتی که زمین بین ماه و خورشید است که به سه صورت جزئی و کلی و نیم‌سایه‌ای رخ می‌دهد|||متـ . مَه‌گرفت، ماه‌گرفتگی ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

lunar eclipse

ماه گرفتگی، خسوف سایر معانی: خسوف (در برابر: خورشید گرفتگی یا خور گرفت یا کسوف solar eclipse)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

par tial eclipse

کسوف یا خسوف جزئی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

penumbral eclipse

ماه‌گرفت نیم‌سایه‌ای [نجوم‌] ماه‌گرفتی که در آن ماه از نیم‌سایۀ زمین عبور می‌کند

واژه‌های مصوب فرهنگستان

total eclipse

خسوف یا کسوف کلی

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش