شیب [زمینشناسی]
غسل، جیب بر، شیب، پایین امدن، تعمید دادن سایر معانی: (تند در آبگونه فرو کردن و در آوردن) فروبردن، فرو رفتن و درآمدن، غوطه دادن یا خوردن، فروروی، فروکنی، فروشویی، در رنگ فروبردن، رنگ کردن، رن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] زاویه شیب زاویه قائم اندازه گیری شده در نقطه مشاهده در مساحی یا در ایستگاه رخنمون در نقشه برداری هوایی، بین سطح افق واقعی و یک خط دید نسبت به افق ظاهری نیز ببینید : شیب .
پوشۀ غرقهای [خوردگی] پوششی همهگیر و کامل که با فروبردن قطعه در ظرف حاوی مادۀ پوششی مایع بر آن تشکیل میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] نقشه تصحیح شده شیب نقشه ای که چینه ها را در حالت اولیه شان قبل از حرکت نشان می دهد .
بفرمایید بخورید!، سهیم شوید!، سهم خود را بردار!
درزۀ شیبی [زمینشناسی] درزهای که امتداد آن بر امتداد لایهبندی یا رَخ سنگ عمود باشد
[معدن] درزه شیبی (زمین شناسی ساختمانی)
برونراند شیب [ژئوفیزیک] تغییر در زمان رسیدِ موج بازتابی براثر شیب سطح بازتابنده
[عمران و معماری] شیب طبقه
[معدن] گسل شیب لغز (زمین شناسی ساختمانی)
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.