دختر [فیزیک]
فرزند، دختر سایر معانی: (گاهی در مورد حیوان نیز به کار می رود) فرزند مونث، زاده (ی محل یا فرایند یا رویداد بخصوصی)، رجوع شود به: stepdaughter، رجوع شود به: daughter-in-law، دخترخوانده، نادخت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] برداضافی برد کمکی ؛ یک برد مدار که روی برد اصلی نصب می شود
[زمین شناسی] عنصر دختر عنصری است که در اثر واپاشی رادیواکتیو یک عنصر دیگر (عنصر مادر)، بعنوان محصول نهایی در سنگ بوجود می آید.
(همسر فرزند ذکور) عروس، زن پسر، عروس به معنی زن پسر
[کامپیوتر] کارت کمکی ( اضافی) - برد کوچکی که درون برد بزرگتری قرار می گیرد . برخلاف motherboard .
دختری، دخترها، دخترجماعت
دخترخوانده
نوه، دختر دختر، دختر پسر سایر معانی: (مونث) نوه، نوه :دخترپسر، دختردختر
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.