buffer

معنی

میان‌گیر [رایانه و فنّاوری اطلاعات]

حافظه‌ای برای ذخیره‌سازی موقت داده‌ها که برای انتقال داده‌ها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار می‌رود

انگلیسی

buffer

واژه‌های مشابه

buffer

ماشین ساب‌زنی [مهندسی بسپار - تایر] وسیله‌ای مخصوص برداشتن رویۀ کهنۀ تایر و آماده‌سازی آن برای روکش کردن

واژه‌های مصوب فرهنگستان

buffer

سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور سایر معانی: کسی که با مالیدن چیزی را صیقل می دهد، جلا دهنده، چیز یا شخصی که بین دو چیز (معمولا متخاصم) حایل شود، حایل شدن، میان ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer band

[نساجی] تسمه ضربه گیر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer gate

[ریاضیات] دریچه ی میانگیر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer head

[نساجی] سر ضبره گیر پشت چوب مضراب

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer memory

حافظه میانیگر [برق و الکترونیک] حافظه ی میانگیر عنصر همزمانی بین دو نوع حافظه ی متفاوت در رایانه . در حین تبادل داده ها بین حافظه ی میانگیر و حافظه ی داخلی یا ثانویه، محاسبات رایانه ای ادامه ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer pool

[کامپیوتر] تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer power

[خاک شناسی] توان بافری

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer register

ثبات میانگیر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

buffer state

کشور یا سرزمین حایل یا میانگیر، کشور کوچکتری که بین دو کشور نیرومند و متخاصم قرار دارد و جلو تصادم مرزی و جنگ آنها را می گیرد، سپر زمین، سپر کشور، کشوربیطرفی که درمیان دوکشوربزرگترواقع است

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌های مشابه بیشتر

buffer

معنی

انگلیسی

واژه‌های مشابه

buffer

buffer

buffer band

buffer gate

buffer head

buffer memory

buffer pool

buffer power

buffer register

buffer state

پیشنهاد شما

واژه‌نامه‌ها