تیر [ورزش]
پیکان [ریاضی] تعمیم مفهوم نگاشت در نظریۀ رستهها|||متـ . ریختار morphism
واژههای مصوب فرهنگستان
تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگ سایر معانی: تیر (که با کمان رها شود)، تخش، زوبین، فلش، هر چیز تیر مانند (از نظر سرعت یا شکل و غیره) [زمین شناسی] پیکان در مساحی و نقشه برداری به معنای سنجاق اس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیرخواب [ورزش] تکیهگاه باریکی بر روی کمان که تیر بر روی آن قرار میگیرد
سرتیر [ورزش] ← پیکان
پیکان، نوک پیکان، سرتیز سایر معانی: نوک تیر (که معمولا از فلز سر تیز است)، پیکان سر، زوبین سر، سنان، هر چیز پیکان سر مانند، این شکل:، یکی از حروف خط میخی، نوک پیکان، سرتیز، خط میخی پیکان [ری ...
(گیاه شناسی) پیکان ریشه (انواع گیاهان حاره ای دارای ریشه های خوشه مانند به ویژه maranta arundinacea)، اروروت قسمی گیاه نشاسته ای، نشاسته ای که ازریشه اوروت گرفته می شو
(چوب چند گونه درخت و درختچه ازخانواده های مختلف مانند viburnum که ساقه های راست دارند و سرخ پوستان از آنها برای پیکان سازی استفاده می کردند) چوب پیکان
تند، سرتیز، پیکانی، تیرمانند، تیردار، سهمی سایر معانی: تیرمانند، تیردار، تند، سرتیز
[زمین شناسی] شیاری ترسیم کننده لوب(محوری) مرکزی تریبولیتها ،جدا کننده لوب محوری از لوب های پرده جنب(غشایی)
مغز استخوان [علوم پایۀ پزشکی] بافت نرم و اسفنجی که داخل حفرههای استخوان را پر میکند و در جوانان، یاختههای خونساز دارد و در سالمندان چربی جانشین آن شده است ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.