اسم: برزمند (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: barzmand) (فارسی: برزمند) (انگلیسی: barzmand) معنی: باشکوه، نام یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: برزین (پسر، دختر) (فارسی، پهلوی، کردی) (تلفظ: barzin) (فارسی: بَرزين) (انگلیسی: barzin) معنی: آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، بالنده ( بالنده مهر ) فشرده ی آذر برزین مهر، ( اَعلام ) نام ...
اسم: برسام (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: barsām) (فارسی: بَرسام) (انگلیسی: barsam) معنی: آتش بزرگ، بالاترین سوگند، ( اَعلام ) ) از نام های شاهنامه، ) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با ...
اسم: برفی (دختر) (فارسی) (تلفظ: barfi) (فارسی: برفی) (انگلیسی: barfi) معنی: سفید و زیبا مانند برف
اسم: برقه (دختر) (کردی) (تلفظ: barghe) (فارسی: برقه) (انگلیسی: bargheh) معنی: درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر، درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر ( نگ ...
اسم: برنا (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: bornā) (فارسی: برنا) (انگلیسی: borna) معنی: شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور، جوان
اسم: برنادخت (دختر) (فارسی) (تلفظ: bornā dokht) (فارسی: برنادخت) (انگلیسی: borna dokht) معنی: دختر جوان، ظریف، ( برنا، دخت = دختر )، خوب و نیک
اسم: برهان (پسر) (عربی) (تلفظ: borhān) (فارسی: برهان) (انگلیسی: borhan) معنی: دلیل، حجت، روشنی، حجت روشن، دلیل قاطع، از واژه های قرآنی، اصطلاحی در منطق و فلسفه، ( اَعلام ) ) نام پادشاهی از ...
اسم: برهان الدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: borhānoddin) (فارسی: برهانالدين) (انگلیسی: borhanoddin) معنی: دلیل و حجت دین، برهان دین، دلیل دین، حجت دین، ( اَعلام ) لقب بسیاری ا ...
اسم: برهمند (پسر) (سانسکریت) معنی: برهمن
اسم: برهون (دختر) (فارسی) (تلفظ: barhon) (فارسی: برهون) (انگلیسی: barhon) معنی: هاله، خرمن ماه
اسم: بروا (پسر) (کردی) (تلفظ: barva) (فارسی: بروا) (انگلیسی: barva) معنی: اعتقاد، اعتقاد ( نگارش کردی