[ فَ ] (نف مرکب) آفرینندهٔ جهان. خالق جهان و گیتی. از صفات ایزدی است. (بهار عجم) (آنندراج). خداوند. پروردگار. آفریدگار: امام الحق که او را آفرین گویی است در گیتی هر آن کو طاعت یزدان گیتی ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (حامص مرکب) عمل و صفتِ گیتی افروز. افروختن گیتی.
(ص مرکب، اِ مرکب) مرکب از: گیتی +بان، پسوند نسبت و اتصاف. (حاشیهٔ برهان چ معین). نگاهدارندهٔ دنیا و روزگار است. (برهان قاطع) (بهار عجم) (آنندراج). || کنایه از پادشاه باشد. (برهان قاطع) (آن ...
[ خُ ] (اِ مرکب) خدای گیتی. پروردگار جهان. آفرینندهٔ جهان : چو نیکی نمایدت گیتی خدای تو با هر کسی نیز نیکی نمای.اسدی. جوانمرد گفت ای ز گیتی خدای به پیغمبری خلق را رهنمای.نظامی. نظر کن در ...
[ خَ وْ ] (اِ مرکب) پادشاه گیتی. (از برهان قاطع، ذیل مادهٔ خدیو): جهاندار محمود گیتی خدیو که بسته به شمشیر گیتی ز دیو.فردوسی. || وزیر گیتی. || خداوندگار. خداوند روزگار. || بزرگ گیتی ...
(نف مرکب) دارندهٔ گیتی. صاحب و قابض گیتی. گیتی آرای و گیتی بان که به معنی پادشاه باشد. (از بهار عجم) (آنندراج). مالک عالم و پادشاه. (ناظم الاطباء): ز جملهٔ ملکان جهان که داند کرد هزار یک ...
(حامص مرکب) عمل گیتی دار. گیتی داشتن. جهانداری.
[ شِ ] (نف مرکب) شناسندهٔ عالم. شناسندهٔ گیتی. مجرب. دنیادیده : مرا از تو آنگاه بودی سپاس ترا خواندمی شاه گیتی شناس.فردوسی. مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان. (ویس و رام ...
[ پَ سَ ] (حامص مرکب) عمل گیتی پسند. پسندیدن گیتی و دنیا.
[ گُ ] (حامص مرکب) عمل گیتی گشای. جهانگیری. جهانگشایی.
(اِخ) نام طایفه ای است از طوایف ناحیهٔ مکران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۱۰۱).
[ جُ ] (ص مرکب، از اتباع) دنگ و منگ. پریشان خاطر: دلم از دست خوبان گیج و ویجه مژه برهم زنم خونابه ریجه.باباطاهر.