[ لَ / لِ رَ / رِ ] (اِ مرکب) رجوع به گلوله رس شود.
لغتنامه دهخدا
[ لِ پَ ] (اِ مرکب) گیاهی که انجدان نیز گویند. (ناظم الاطباء). گلپر. در تداول مردم قزوین کُلَه پَر.
[ قَ ] (اِخ) دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در ۲۲۰۰۰ گزی جنوب اردبیل و ۱۵۰۰۰ گزی شوسهٔ هروآباد به اردبیل. کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنهٔ آن ۸۰ تن است. آب آن از ...
[ گولْ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهٔ شهرستان ملایر. در ۲۱۰۰۰گزی شمال خاوری شهر ملایر و ۶۰۰۰ گزی شمال باختری راه اتومبیل رو ملایر به شاوه اراک. کوهستانی و هوای آن معتدل است و ۹۲ تن س ...
[ گُ ] (اِخ) پهلوان غول پیکر فلسطینی که شجاع ترین و نیرومندترین سربازان اسرائیلی را به جنگ تن بتن دعوت کرد. وی به دست داوود با ضربهٔ سنگی که بر پیشانیش زد کشته شد.
[ لی وِ ] (اِخ) گالیور. گلیور. قهرمان داستان «مسافرتهای گولیور» نوشتهٔ داستان نویس انگلیسی جانتن سویفت (۱۶۶۷ -۱۷۴۵ م.) میباشد.
(اِخ) کشیش پروتستانی است که از سال ۱۵۶۳ تا ۱۶۱۴ م. زندگانی میکرد و یکی از رهبران سرسخت کالیونیسم و مخالف آرمینیوس بوده است. و پیروان عقاید وی را «گوماریست» نامیده بوده اند.
[ بَ ] (ص) گُمبُل. چاق و گنده. (فرهنگ نظام). کلان. فربه. تنومند.
[ گُ مِ ] (اِخ) جزیره ای است از مجمع الجزایر کاناری که ۳۷۸ کیلومتر مربع مساحت و ۲۲۸۷۰ نفر جمعیت دارد. شهر عمده اش «سان سباستیان دولاگومرا» است که شهر ساحلی است و ۳۰۰۰ تن جمعیت دارد.
[ گُ مِ دُ سِ ] (اِخ)نویسندهٔ اسپانیایی که در مادرید به سال ۱۸۹۱ م. بدنیا آمد. آثار بسیاری دارد که از جمله «گره گریاس» میباشد.
[ مَ ] (هزوارش، ضمیر) هزوارش گومن . (رجوع شود به حاشیهٔ برهان چ معین). به لغت زند و پازند به معنی این باشد. و به عربی هذا گویند. (برهان قاطع). || (اِ) جغد و یا مرغی شبیه به بط. (ناظم الا ...
[ گُ وِ ] (اِخ) نام شهری است از شهرهای فارس. (برهان قاطع). این کلمه در فارسنامهٔ ابن البلخی و معجم البلدان و حدودالعالم نیامده و ظاهراً مصحف «گور» MMM جور (معرب) است که نام قدیم فیروزآباد ب ...