[ گِ ] (اِخ) دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر که در ۱۸۰۰۰ گزی جنوب سرباز، کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنهٔ آن ۱۳۰ تن است. آب آن از رودخانه ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ رِ ] (اِمص) (از: گوار+ -ِش. گواریدن. (ناظم الاطباء). خوش مزگی و هضم طعام. (غیاث). عمل گواریدن : خورش را گوارش می افزون کند ز تن ماندگیها به بیرون کند. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمایی ص ۲۸). ...
[ گُ رِ شِ خُ رُ / رَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آن را گوارش عنبر نیز نامند و آن را پادشاهان ایران به کار میداشتند. بیماریهای برد و مخصوصاً کلیوی آن را سود دارد و قوه باه بیفزاید و فالج و لقوه ...
[ گُ رِ شِ سَ فَ جَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) به دستور گوارش تفاح است و در تقویت معده ابلغ از آن و طریق ساختن در گوارش تفاح مذکور است به جای سیب بِهِ شیرین باید کرد. (تحفهٔ حکیم مؤمن). رجو ...
[ گُ رِ شِ شَ / شِ کَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) جهت تسخین معده و تقویت هاضمه و رفع بلغم و رطوبات نافع است. کبابه، قاقله صغار و کبار، دارچینی، زنجبیل، فلفل، زعفران از هر یک یک مثقال، عود، فل ...
[ گُ رِ ] (اِمص، اِ) (از: گوار+ -ِشت، پسوند اسم مصدر) به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان): و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ و گوارشتهاء گرم به کار برند ...
[ گَ رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان درزاب بخش حومهٔ وارداک شهرستان مشهد واقع در ۳۱ هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه مشهد به وارداک. هوای آن معتدل است. ۱۰۱۹ تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمی ...
[ گَ رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومهٔ وارداک شهرستان مشهد واقع در ۹۴ هزارگزی شمال باختری مشهد و ۶ هزارگزی شمال باختری رادکان. در دامنه واقع و سردسیر است و ۱۴۷ تن سکنه دارد. آ ...
[ گُ رَ دَ / دِ شُ دَ ] (مص مرکب) گوارا گردیدن. گوارنده گردیدن. انهضام. (تاج المصادر بیهقی). مرائت. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). هنأ. تهنؤ. (منتهی الارب).
[ گَ رَ / رِ کَ / کِ ] (نف مرکب) آنکه سبد خاکروبه حمل کند. آنکه سرگین با سبد کشد. (یادداشت مؤلف).
[ رِ ] (اِخ) مرکز بخش کت دُ نُراز ناحیهٔ گین گام (در فرانسه) که در کنار رود بلاوه واقع شده و ۷۰۰ تن جمعیت دارد.
[ گَ / گُ ] (اِ) در اوستا گوازه : گو(گاو) +از (راندن). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران. (فرهنگ ایران باستان ج ۱ ص ۱۸۶ حاشیهٔ ۹). (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). چوبی که بدان گاو و خر زنند، و خ ...